Artwork

תוכן מסופק על ידי Ammar Poursadegh. כל תוכן הפודקאסטים כולל פרקים, גרפיקה ותיאורי פודקאסטים מועלים ומסופקים ישירות על ידי Ammar Poursadegh או שותף פלטפורמת הפודקאסט שלהם. אם אתה מאמין שמישהו משתמש ביצירה שלך המוגנת בזכויות יוצרים ללא רשותך, אתה יכול לעקוב אחר התהליך המתואר כאן https://he.player.fm/legal.
Player FM - אפליקציית פודקאסט
התחל במצב לא מקוון עם האפליקציה Player FM !

داستان شاگرد علی الطلوع

13:59
 
שתפו
 

Manage episode 514466959 series 3612770
תוכן מסופק על ידי Ammar Poursadegh. כל תוכן הפודקאסטים כולל פרקים, גרפיקה ותיאורי פודקאסטים מועלים ומסופקים ישירות על ידי Ammar Poursadegh או שותף פלטפורמת הפודקאסט שלהם. אם אתה מאמין שמישהו משתמש ביצירה שלך המוגנת בזכויות יוצרים ללא רשותך, אתה יכול לעקוב אחר התהליך המתואר כאן https://he.player.fm/legal.

داستانی درباره ی یک دانشجوی جامعه شناسی به طنز در یک آب میوه فروشی کار میکنه

#طنز

روز اول که رفتم مغازه خیالم جمع بود پیش آدم درست و حسابی قرار است تابستان را به اتمام برسانم اما نشد. انگار کائنات نخواست. همان اول گفت: هیس. خفه شو. کارت اینه که شاگرد آب میوه‌ای باشی. الکی مردم رو جامعه شناسی نکن. کتاب هم نخون چون طرف شاکی میشه میندازتت بیرون. باید برایتان بگویم چطور شد که من بعد از مدتی با یک پیاز معمولی می‌رفتم مغازه.

اولین روزها وقت بیکاری با احترام می‌شد کتاب خواند ولی وقتی موقع سوا کردن هویج‌های پوسیده و بار خالی کردن و بردن به انباری و بانک رفتن و هزار تا خرده ریز دیگر شد من دیگر دلم نمی‌خواست مسئولیت روشنفکر نوشته‌ی ادوارد سعید را بخوانم. اول با خنده و بعد یک روز یعنی روز سوم بهم گفت لطفا کتاب نخوان. توی زندگی فقط رفیق ناسالم به آدم می‌تواند بگوید کتاب نخوان.

من هم لج کردم. کتاب طوری یخ کرد که تا چهار روز بعد نرفتم سراغش. ما تعطیلی نداشتیم. کنار باشگاه بدن سازی همیشه آب میوه‌ای مثل مادری مهربان باید جواب خوبیهای این داداشیهای ورزشکار را بدهد. آنها برای عبور و مرور آدمها راه باز می‌کنند. باعث می‌شوند همه به مردها احترام بیشتری بگذارند و ثابت می‌کنند که نیوتون به عنوان چهره‌ای علمی نمی‌توانست یک دهم اینها هم دل جنس مخالفش را ببرد. اما ماجرا همین نبود. اقتصاد در هر چیزی واجب است. آن روزها وقتی بیدار می‌شدم. وقتی دکمه‌ی پاشاندن طالبی با یک ضربه را می‌زدم باز هم با کائنات حرفم می‌شد: یعنی همین؟ همین که من سینا اقدسی دانشجوی سال اول جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی از چهار راه ولی عصر و انقلاب دور شده‌ام کافی نیست؟ باید مرا پرت می‌کردی این سر دنیا توی ولنجک تا بتوانم به بدنسازهای منطقه در جذب بهتر پروتئین کمک کنم؟ اصلا اینجا چه کسی به این بر و بازو احتیاج دارد ؟ مگر اینجا نصف ماشینها دنده‌شان اتوماتیک نیست؟ کائنات هم دائم بهم می‌گفت خفه شو تا حداقل حقوق اولت رو بگیری.

هفته‌ی‌اول تب کردم. جمعه عصر گفتم: میشه نیام. گفت: سینا جان اینجا جمعه خیلی شلوغه باشگاه سانس ویژه داره. میخوای شنبه رو مریض شو نیا. گفتم: مریضی که دست خودم نیست. باشه میام. رفتم. به ضرب و زور و شنبه مرخص بودم.

...............

اگر فکر میکنید این اپیزود حال کسی رو خوب میکنه و یا به دردش میخوره براش بفرستید.


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  continue reading

55 פרקים

Artwork
iconשתפו
 
Manage episode 514466959 series 3612770
תוכן מסופק על ידי Ammar Poursadegh. כל תוכן הפודקאסטים כולל פרקים, גרפיקה ותיאורי פודקאסטים מועלים ומסופקים ישירות על ידי Ammar Poursadegh או שותף פלטפורמת הפודקאסט שלהם. אם אתה מאמין שמישהו משתמש ביצירה שלך המוגנת בזכויות יוצרים ללא רשותך, אתה יכול לעקוב אחר התהליך המתואר כאן https://he.player.fm/legal.

داستانی درباره ی یک دانشجوی جامعه شناسی به طنز در یک آب میوه فروشی کار میکنه

#طنز

روز اول که رفتم مغازه خیالم جمع بود پیش آدم درست و حسابی قرار است تابستان را به اتمام برسانم اما نشد. انگار کائنات نخواست. همان اول گفت: هیس. خفه شو. کارت اینه که شاگرد آب میوه‌ای باشی. الکی مردم رو جامعه شناسی نکن. کتاب هم نخون چون طرف شاکی میشه میندازتت بیرون. باید برایتان بگویم چطور شد که من بعد از مدتی با یک پیاز معمولی می‌رفتم مغازه.

اولین روزها وقت بیکاری با احترام می‌شد کتاب خواند ولی وقتی موقع سوا کردن هویج‌های پوسیده و بار خالی کردن و بردن به انباری و بانک رفتن و هزار تا خرده ریز دیگر شد من دیگر دلم نمی‌خواست مسئولیت روشنفکر نوشته‌ی ادوارد سعید را بخوانم. اول با خنده و بعد یک روز یعنی روز سوم بهم گفت لطفا کتاب نخوان. توی زندگی فقط رفیق ناسالم به آدم می‌تواند بگوید کتاب نخوان.

من هم لج کردم. کتاب طوری یخ کرد که تا چهار روز بعد نرفتم سراغش. ما تعطیلی نداشتیم. کنار باشگاه بدن سازی همیشه آب میوه‌ای مثل مادری مهربان باید جواب خوبیهای این داداشیهای ورزشکار را بدهد. آنها برای عبور و مرور آدمها راه باز می‌کنند. باعث می‌شوند همه به مردها احترام بیشتری بگذارند و ثابت می‌کنند که نیوتون به عنوان چهره‌ای علمی نمی‌توانست یک دهم اینها هم دل جنس مخالفش را ببرد. اما ماجرا همین نبود. اقتصاد در هر چیزی واجب است. آن روزها وقتی بیدار می‌شدم. وقتی دکمه‌ی پاشاندن طالبی با یک ضربه را می‌زدم باز هم با کائنات حرفم می‌شد: یعنی همین؟ همین که من سینا اقدسی دانشجوی سال اول جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی از چهار راه ولی عصر و انقلاب دور شده‌ام کافی نیست؟ باید مرا پرت می‌کردی این سر دنیا توی ولنجک تا بتوانم به بدنسازهای منطقه در جذب بهتر پروتئین کمک کنم؟ اصلا اینجا چه کسی به این بر و بازو احتیاج دارد ؟ مگر اینجا نصف ماشینها دنده‌شان اتوماتیک نیست؟ کائنات هم دائم بهم می‌گفت خفه شو تا حداقل حقوق اولت رو بگیری.

هفته‌ی‌اول تب کردم. جمعه عصر گفتم: میشه نیام. گفت: سینا جان اینجا جمعه خیلی شلوغه باشگاه سانس ویژه داره. میخوای شنبه رو مریض شو نیا. گفتم: مریضی که دست خودم نیست. باشه میام. رفتم. به ضرب و زور و شنبه مرخص بودم.

...............

اگر فکر میکنید این اپیزود حال کسی رو خوب میکنه و یا به دردش میخوره براش بفرستید.


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

  continue reading

55 פרקים

כל הפרקים

×
 
Loading …

ברוכים הבאים אל Player FM!

Player FM סורק את האינטרנט עבור פודקאסטים באיכות גבוהה בשבילכם כדי שתהנו מהם כרגע. זה יישום הפודקאסט הטוב ביותר והוא עובד על אנדרואיד, iPhone ואינטרנט. הירשמו לסנכרון מנויים במכשירים שונים.

 

מדריך עזר מהיר

האזן לתוכנית הזו בזמן שאתה חוקר
הפעלה