در این برنامه، درغالب نمایش رادیویی، با نگاهی به زندگی نگار که خود نوجوان است مسائل و مشکلات و دغدغه های نوجوانان مورد بحث و بررسی قرار گرفته و راه کارهای تازه و عملی پیشنهاد میشود.
…
continue reading
نمایش نامه. تئاتر. صحنه. بازیگر. کارگردان. این ها عناصر مهم یک کار نمایش صحنه هستند. اما شاید مهمترین عنصر یک نمایش نویسنده و اثر نمایشی اوست. چند نمایش نامه نویس می شناسید؟ تا به حال چند نمایش نامه خوانده اید؟ چند نمایش صحنه ای دیده اید؟ در صفحه نمایش با تعدادی از نمایش نامه نویسان بزرگ ایرانی آشنا می شوید و قسمتی از یکی از آثار آن ها را به شکل نمایش رادیویی خواهید شنید.
…
continue reading
پادکست خاطرات یوتاب روایتگر حکایتهای یوتاب دختری جوان است که با عشق و امید و تردید مواجه شده. یوتاب که دختری دانشجو است بر اثر یک تصادف رانندگی در بیمارستان بستری و در آنجا با دکتر نادری آشنا می شود.
…
continue reading
پادکست کوچه روایتگر داستان شهاب جوانی ۲۰ ساله. شهاب جوان بهائی ۲۰ سالهای است که داستان زندگی خود رو برای ما بازگو می کند. او در شب تولد ۲۰ سالگی اش، از بهترین دوستش، ستاره، هدیه ای فوق العاده دریافت می کند. دفتر خاطرات ستاره! شهاب و ستاره چند سال پیش، بعد از آشنایی، تصمیم به نوشتن خاطرات خود کردند. به بهانه این هدیه ارزشمند، شهاب سری به دفتر خاطرات خود می زند، و وقایع ۵ سال گذشته که زندگی او را به کلی دگرگون کردند را برای ما می خواند.
…
continue reading
در این برنامه که به مناسبت ایام نوروز تهیه شده در قالب ۱۳ برنامه طنز گونه٬ نعیم پارسی پور جوان ۱۷ ساله از اتفاقاتی که در سال گذشته برایش اتفاق افتاده میگوید و درسهایی که از این اتفاقات می گیرد و قول هایی که برای سال آینده به خودش میدهد.
…
continue reading
1
قسمت ۷۱ – فصلی که به پایان رسید (قسمت پایانی)
18:09
18:09
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
18:09
نگار: بچه ها بحث شون گرم شده بود، و این بهترین فرصت بود. دلم می خواست همه چیزو بهشون بگم. اونا خواهرای من بودن. قد امیر و سهراب دوستشون داشتم. نگار: بچه ها! یه لحظه ساکت باشین می خوام یه چیزی رو بهتون بگم،… یه چیز خیلی مهمی رو می خوام بهتون بگم، گوش کنین.על ידי PersianBMS
…
continue reading
نگار : کار دعواهای مامان و بابای مریم به جاهای باریک کشیده بود و باباش نه تنها مامانش، بلکه حتی مامان و باباهای ما رو هم تهدید کرده بود. کس دیگه ای به جز ما دخترا خبر نداشت و ماها هم خیلی نگران بودیم.על ידי PersianBMS
…
continue reading
نگار: مریم، حالا که بابات پیش مشاور نمی ره، بیا یه کاری بکنیم، بیا مستقیم با مامان ندا صحبت کنیم که درباره ی محبت و راههای ابراز محبت بیشتر تو جمع شون صحبت کنن. شاید بتونه کمکی بکنه. سمانه : تو فکر می کنی باباش بازم حلقه ی مطالعه بره؟על ידי PersianBMS
…
continue reading
1
قسمت 68 – محلهای ظهور و تجلی خداوند
16:48
16:48
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
16:48
رکسانا: پس مظهرالهی یعنی خدا تو وجود پیامبرا ظهور کرده، اما نیومده تو وجودشون، سرجای خودش هست. ندا : آفرین. اولین تمرین هم همین بود که مظاهر ظهور الهی صفات و کیفیات و اراده و هدف خداوند رو ظاهر می کنن اما خود خدا نیستن. درست شد؟על ידי PersianBMS
…
continue reading
نگار: خوب یه مورد اینکه اگه مردم تربیت روحانی بشن اینقدر اختلاف طبقاتی پیش نمی یاد، چون خودخواهی و طمع و بی عدالتی رو کنار می زارن و به کمک هم دیگه می تونن فقر رو از بین ببرن و فاصله ها رو کمتر کنن.על ידי PersianBMS
…
continue reading
1
قسمت ۶۶ – درد امروز را درمانی و ...
20:51
20:51
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
20:51
ندا : یه بیانی از حضرت بهاء الله هست که می فرمایند :« درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید. »על ידי PersianBMS
…
continue reading
نگار : عید برام همیشه مثل نورشدیدی بود که به همه چیز می تابید و همه چیز رو قشنگ و تمیز و شاد می کرد. اما اون سال انگار برای اولین بار بود که عید رو همون طور که بود می دیدم. شادی هاش رو می دیدم و قشنگی هاش رو، اما دیگه می دونستم که عید هم مثل روزای دیگه ست، هم شادی داره و هم غم.על ידי PersianBMS
…
continue reading
ندا : می دونین، داشتم به یه بیان حضرت بهاء الله فکر می کردم که میفرمایند هرروز به حساب خودتان رسیدگی کنید، قبل از این که به حساب شما رسیدگی شود. یعنی تا هنوز عمری باقی یه مرتب حساب و کتاب کنیم ، چون هنوز وقت هست که کمی و کاستی ها رو جبران کنیم.על ידי PersianBMS
…
continue reading
1
قسمت 63 – بدترین نوع خیانت در امانت
19:32
19:32
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
19:32
ندا : خوب الآن اعتماد جامعه نسبت به چی از بین رفته؟ چی رو مسخره می کنن؟ رکسانا : دین. ندا : حالا چه کسانی این اعتماد رو از بین بردن و در این امانت الهی که به بشر سپرده شده خیانت کردن؟על ידי PersianBMS
…
continue reading
1
قسمت ۶۲ – یک نیروی عظیم در تاریخ
18:53
18:53
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
18:53
نگار : دین خیلی وسیع تر و خیلی قشنگ تر از اونی بود که من فکر می کردم. حرفهای ندا همیشه دریچه های تازه ای رو به ذهن من باز می کرد اما این دفعه واقعا” احساس می کردم کل نگرش من به زندگی و همه چیز داره تغییر می کنه.על ידי PersianBMS
…
continue reading
نگار: آره دیگه. اینجا که داره همین رو می گه. «ایمان اشتیاقی ضروری و خاموش نشدنی» یه که اگه به طور مصنوعی جلوش رو بگیرن، باعث می شه که مردم به کارهائی مثل تراشیدن و پرستیدن بت های پوچ و بیخودی رو بیارن. رکسانا : یعنی چی؟ یعنی واقعا” می رن بت درست می کنن؟על ידי PersianBMS
…
continue reading
1
قسمت ۶۰ – عامل اصلی پیشرفت انسان
20:04
20:04
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
20:04
نگار: همیشه یه احساس دوگانه ای نسبت به دین داشتم. می دونستم که خوبه، اما خیلی چیزاش رو هم دوست نداشتم و نمی تونستم قبول کنم، یعنی واقعا” قابل قبول نبود، با عقلم جور در نمی یومد.על ידי PersianBMS
…
continue reading
ندا : به نظر شما چرا مردم بی دین شدن؟ رکسانا: به نظر من که دین یه مشت بکن نکنه که یه عده به زور تو سر ما می کنن اما خودشون هم بهش عمل نمی کنن!! مریم : بابای من که می گه دین همه ش قصه و خرافاته. نگار: پس چرا بعضی ها حاضرن جونشون رو برای دین شون بدن؟על ידי PersianBMS
…
continue reading
نگار: موضوع آزادی خیلی منو به فکر انداخته بود، ندا راست می گفت خیلی از مسائل، بخصوص مسائل اخلاقی و اعتقادی، چیزایی هستن که مربوط به انتخاب آزادانه ی فرد می شن و نمی شه کسی رو مجبور کرد که اونا رو رعایت کنه.על ידי PersianBMS
…
continue reading
سمانه : خوب اینو خدائیش راست می گن! هرکسی باید آزاد باشه خودش درباره ی زندگی خودش تصمیم بگیره. اگه اشتباهم هست، خودش تاوانش رو پس می ده. واقعا” ربطی به دیگران نداره. رکسانا: نظر تو چیه ندا؟ تو چی می گی؟על ידי PersianBMS
…
continue reading
1
کوچه ۲ (۲۴) – به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
12:59
12:59
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
12:59
در آخرین قسمت داستان رادیویی کوچه، حرفهای دل شهاب و ستاره، فروغ و کامران، نگار و بقیه بچه ها رو می شنویم. درسته که این داستان به پایان میرسه، ولی زندگی کاراکترهاش هنوزادامه داره. ستاره باید با صبوری جدایی ظاهری عشقش شهاب رو تحمل کنه، و شهاب باید تمام تلاشش رو بکنه که عشقش رو به دست بیاره. و وظیفه خونوادهها و دوستهاشون از همیشه سختتر و بیشتره. او…
…
continue reading
رادان : عامل تربیت دنیا عدله چون دو تا پایه و اساس داره: مجازات و مکافات . . مکافات همون پاداشه؟ ندا : آره، درسته. رادان : و این دوتا پایه و اساس مثل دو تا چشمه هستند برای زندگی اهل دنیا.על ידי PersianBMS
…
continue reading
1
کوچه ۲ (۲۳) – خواستگاری شهاب در دفتر قاضی کهنسال
12:41
12:41
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
12:41
شهاب و پدر و مادرش با ستاره در دفتر حاجی کهنسال ملاقات کردن. فروغ، از قاضی پرونده ی همسرش، کسی که کامران رو به دلیل بهائی بودن به ۵ سال حبس محکوم کرده بود، ستاره رو خواستگاری کرد. ستاره هم در جواب، با شجاعت، در حضور پدرش تمام حرف های دلش رو میزنه. عکس العمل حاجی کهنسال به تمام اینها چه خواهد بود؟על ידי PersianBMS
…
continue reading
مریم : به نظر من تو بقیه چیزا هم همین طوره. اگه خودمون رو جای دیگران بزاریم، بهتر می فهمیم که عدالت و انصاف یعنی چی و دیگه کسی به کسی ظلم نمی کنه. ندا : حالا در مورد این جمله چی فکر می کنین « بادهای ظلم و ستم نور عدل و داد را خاموش می کند»על ידי PersianBMS
…
continue reading
1
کوچه ۲ (۲۲) – روز ملاقات با قاضی کهنسال
11:52
11:52
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
11:52
راهرو های دادگاه انگار تک تک قدم های شهاب، ستاره، و فروغ و کامران رو می فهمیدن و درک میکردن. چون به خوبی پژواک همه ی احساسات این ۴ نفر رو به گوش کل دنیا می رسوندن. بالاخره زمان رویارویی آنها با قاضی کهنسال، پدر ستاره، فرا رسیده. این ملاقات یکی از عجیب ترین ملاقات های دنیاست. یعنی قاضی کهنسال به خانواده شهاب مجال صحبت رو میده؟…
…
continue reading
بعد از مریم یکی از دوستای ندا اومد. برنامه اش محشر بود. یه لباس مخصوص پوشیده بود و اشعار فردوسی رو در مورد مراسم سده نقالی می کرد. عالی بود. همه بلند شده بودند و هی براش کف می زدن. بعد ندا یه صحبت کوتاهی کرد درباره این که چطور مراسمی مثل سده میتونه به شادی و محبت بین آدما و خونواده ها کمک کنه.על ידי PersianBMS
…
continue reading
1
کوچه ۲ (۲۱) – روز ملاقات دوباره شهاب و ستاره فرا میرسد
12:07
12:07
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
12:07
بعد از شبی پر اضطراب، پر از احساسات خوب و بد، پر از شادی و پر از نگرانی، بالاخره روز رفتن خانواده شهاب به دادگاه انقلاب فرا رسید. کامران و فروغ تصمیم دارن در دفتر قاضی کهنسال، همون قاضیای که حکم حبس ۵ ساله کامران رو صادر کرده بود، دخترش ستاره رو برای شهاب خواستگاری کنن.על ידי PersianBMS
…
continue reading
تقدیم نتیجه تصمیماتم در سال جدید به مادر عزیزمעל ידי Persian BMS
…
continue reading
خاطره اجرای نمایش در میهمانی خانوادگیעל ידי Persian BMS
…
continue reading
مریم : یادتونه می خواستیم شب یلدا رو جشن بگیریم هرکسی یه چیزی گفت و آخرش هم همه گفتن که این یه جشن فامیلییه و هر کی با فامیل خودش بگیره؟ نگار: خوب؟ مریم : اما دیگه جشن سده رو که کسی نمی گیره؟ اینو می تونیم با هم بگیریم. رکسانا: جشن سده؟ جشن سده دیگه چیه؟על ידי PersianBMS
…
continue reading
خاطره مراقبت از مادر بزرگעל ידי Persian BMS
…
continue reading
خاطره فیلم وحشتناکעל ידי Persian BMS
…
continue reading
برنامه ۱+۱۲ تصمیم جدید برای سال جدید (۱۰) – دی۹۷על ידי Persian BMS
…
continue reading
خاطره تحقیقات همسایهעל ידי Persian BMS
…
continue reading
خاطرهی دستگیری موش خانگیעל ידי Persian BMS
…
continue reading
خاطره رؤیاهای منעל ידי Persian BMS
…
continue reading
خاطره مسافرت به شمالעל ידי Persian BMS
…
continue reading
سمانه : من می گم آدم باید به مملکت خودش وفادار بمونه، پای مردم خودش وایسه، مملکت لباس تن نیست که هر روز عوضش کنی!. . . مثل این می مونه که تو بگی همسایه مون چه خونه قشنگی داره، من برم خونه اونا زندگی کنم. رکسانا: تو هم یه شعارهایی می دی واسه خودت ها.על ידי PersianBMS
…
continue reading
خاطره بستن مغازه آقا شاهرخ.על ידי Persian BMS
…
continue reading
خاطرهی امتحان هندسهעל ידי Persian BMS
…
continue reading
خاطره ناظم مدرسهעל ידי Persian BMS
…
continue reading
خاطره پسرک دست فروش.על ידי Persian BMS
…
continue reading
برنامه قبل از شروع سال جدید.על ידי Persian BMS
…
continue reading
رادان : اون چه که کار دنیا رو خراب کرده اینه که اگه ما مصرف نکنیم، اصلا” چرخ اقتصاد نمی چرخه. کارخونه ها یه عالمه جنس تولید می کنن که یکی باید بخره. اگه نخریم که کارخونه ها ورشکست می شن، کارگرا بیکار. نگار: اما این کار که منابع زمین رو تند و تند استخراج کنیم و چیزای مختلف درست کنیم؛ بعد مصرفشون کنیم و بعدش هم بندازیم دور، اینم کار درستی نیست و تا ه…
…
continue reading
1
بهرام بیضایی – بخش ۷ / نمایش: افرا یا روز میگذرد
25:32
25:32
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
25:32
بخش اول: قسمت هفتم و پایانی سرگذشت بهرام بیضایی بخش دوم: قسمتی از نمایش نامه افرا یا روز می گذردעל ידי PersianBMS
…
continue reading
شهاب و حسین در کافه کوچه، و محسن و بهمن در ترکیه، ۴ نفری به گفتگوی خودشون روی اسکایپ ادامه میدن. حسابی غرق صحبت کردن شدن که یک تماس از نادر همه چیز رو عوض میکنه. برای حسین نامهای رسیده، میتونه خیلی چیزها رو تغییر بده. این نامه از طرف کیه؟על ידי PersianBMS
…
continue reading
مادر رکسانا: مربوط به مطالبی یه که بچه ها تو گروه نوجوانانشون خوندن. ندا خانوم شما بگین. ندا: من نمی دونم منظورتون دقیقاً چیه، خودتون بفرمائین. مادر رکسانا: همون که کارگرا تو سود کارخانه شریک بشن. می دونم کارخونه تون ضرر می ده. اما شاید اگه بدونن که تو سود کارخونه شریک می شن، یه کاری بکنن.על ידי PersianBMS
…
continue reading
1
بهرام بیضایی – بخش ۵ / نمایش: فتحنامه کلات – بخش 2
26:11
26:11
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
26:11
بخش اول: قسمت ششم سرگذشت بهرام بیضایی بخش دوم: قسمت دوم بخشی از نمایش نامه فتح نامه کلاتעל ידי PersianBMS
…
continue reading
1
کوچه ۲ (۱۹) – چرا بهائیان در ایران مورد اذیت قرار میگیرن؟
10:20
10:20
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
10:20
گفتگوی اسکایپی شهاب، محسن، حسین، و بهمن حسابی داغ میشه و تصمیم میگیرن که همگی به سوالای همدیگه جواب بدن. کمی درباره معنی شعر شالگردن بهمن صحبت میکنند. محسن برای اولین بار راجع به ستاره میشنوه و حسین به دنبال اینه که بفهمه چرا بهائیان در ایران مورد اذیت قرار میگیرن.על ידי PersianBMS
…
continue reading
سمانه: پولدار شدن خوبه، اما پولدار شدنی که با بریدن نون مردم یا با حق و ناحق کردن باشه، به درد نمیخوره. اینو بابام میگه. ندا: برای همینه که حضرت عبدالبهاء میفرمایند که ثروت به شرطی خوبه که نحوهی کسب و مصرف اون هم خوب باشه. یعنی از راه درست به دست اومده باشه و از اون خیری به همه برسه. نه این که همهاش صرف ولخرجیهای بیخودی بشه.…
…
continue reading
1
بهرام بیضایی – بخش ۵ / نمایش: فتحنامه کلات – بخش 1
24:53
24:53
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
24:53
بخش اول: قسمت پنجم سرگذشت بهرام بیضایی بخش دوم: قسمت اول بخشی از نمایش نامه فتح نامه کلاتעל ידי PersianBMS
…
continue reading
1
کوچه ۲ (۱۸) – آیا پدر ستاره تلاش میکنه که جلوی مراسم خواستگاری رو بگیره؟
11:52
11:52
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
11:52
شهاب که خیلی برای روز بعد و رفتنشون به دادگاه انقلاب هیجان زدست، با یک ایمیل از نگار از این رو به اون رو میشه. برای بهتر شدن حالش و فراموش کردن نگرانیهاش، تصمیم میگیره یک تماس اسکایپی با حسین، بهمن، و محسن برقرار کنه تا بتونن با هم کمی درد دل کنن. یعنی نگار توی ایمیلش چی نوشته؟ نکنه پدر ستاره از جریان با خبر شده و داره تلاش میکنه که جلوی این مر…
…
continue reading
رادان: عدالت اجتماعی وقتی به وجود مییاد که همه بالای خط فقر باشن، یه حداقل امکاناتی داشته باشن، حالا نه این که همه خیلی پولدار و مرفه باشن، اما از یه رفاه نسبی برخوردار باشن. متوجه شدی؟ سمانه: پس اون اکتساب خصائص معنوی چی میشه؟על ידי PersianBMS
…
continue reading
1
بهرام بیضائی – بخش ۴ / نمایش: گمشدگان
24:15
24:15
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
24:15
بخش اول: قسمت چهارم سرگذشت بهرام بیضایی بخش دوم: قسمتی از نمایش نامه گمشدگانעל ידי PersianBMS
…
continue reading
1
کوچه ۲ (۱۷) – رازهایی که ممکنه برای حسین خیلی گرون تموم بشن
12:27
12:27
נגן מאוחר יותר
נגן מאוחר יותר
רשימות
לייק
אהבתי
12:27
شهاب دوباره با حسین در کافه کوچه قرار میذاره تا بتونن با هم صحبت کنن. این گفتگو رازهایی رو برای دو طرف بر ملا میکنه که حتی فکرش رو هم نمیکردن. رازهایی که ممکنه برای حسین خیلی گرون تموم بشن. از طرفی ستاره با احساسات خودش دست و پنجه نرم میکنه و امیدواره که این قضیه ختم به خیر بشه. شهاب و خانوادهاش قراره فردا برن دادگاه انقلاب، دیدار پدر ستاره.…
…
continue reading